- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از شرم اگر چه روی تو چندین نقاب داشت هر ذره از فروغ تو چشم پر آب داشت
2 رفتی به سیر گلشن و از شرم آب شد هر گل که باغبان ز برای گلاب داشت
3 دود قیامت از دل آتش بلند کرد خونابه ای که در دل گرم این کباب داشت
4 می خواست زین خرابه به جای خراج، گنج فرمانروای عشق که ما را خراب داشت
5 در گلشنی که بلبل ما شد سیه گلیم هر غنچه در نقاب، گل آفتاب داشت
6 مجنون به ریگ بادیه غم های خود شمرد یاد زمانه ای که غم دل حساب داشت
7 زان آتشی که در دل من عشق برفروخت هر موی من چو موی میان پیچ و تاب داشت
8 از ورطه ای که کشتی ما بر کنار رفت دریا خطر ز گردش چشم حباب داشت
9 صائب ز ما دگر سخن خونچکان مجوی تا خام بود، گریه خونین کباب داشت