- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از عذار او بپوشان دیده امید را تکمه از شبنم مکن پیراهن خورشید را
2 در بهشت عافیت افتادم از بی حاصلی شد حصاری بی بری از سنگ طفلان بید را
3 نور معنی می درخشد از جبین لفظ من بال خفاشی چه ستاری کند خورشید را
4 جام را بهر تنک ظرفان به دور انداخته است هیچ حقی نیست بر دریاکشان جمشید را
5 چون دل شب می زنم صائب بر آهنگ فغان می کشانم بر زمین از آسمان ناهید را