1 برای کام دنیا دامن دل بر میان مشکن پر و بال هما را در هوای استخوان مشکن
2 فلک در زیر پای توست چون از خود برون آیی برای این ره نزدیک دامن بر میان مشکن
3 به یوسف می توان بخشید جرم کاروانی را خدا را در میان بین، خاطر خلق جهان مشکن
4 به بال توست در این خاکدان چون تیر پروازم به جرم کجروی بال من ای ابرو کمان مشکن
5 غرور حسن ای مجنون شراکت برنمی تابد خمار چشم لیلی را به چشم آهوان مشکن
6 شکست بی گناهان سنگ را در ناله می آرد دل چون شیشه ما را به سنگ امتحان مشکن
7 حریف کاسه زهر پشیمانی نخواهد شد به حرف دشمنان زنهار قلب دوستان مشکن
8 به کار چشم زخم باغ می آید وجود من به جرم بی بری شاخ مرا ای باغبان مشکن
9 به گوش جان نگه دار این نصیحت را ز من صائب اگر خواهی که قدرت نشکند نان خسان مشکن
دیدگاهها **