-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان لب شیرین که در هر گوشه صد فرهاد داشت بوسه ای برد از میان ساغر که صد فریاد داشت
2 بعد ایامی که درهای اجابت باز شد آه در دل همچو جوهر ریشه در فولاد داشت
3 سازگاری چرخ را با من نبود از راه لطف چند روزی بهر ویرانی مرا آباد داشت
4 دل ز هر آواز پا می ریخت در دامن مرا تا درین وحشت سرا عیدم مبارکباد داشت
5 پخته چندین خام را نتوان به آسانی نمود تاک در یک آستین صد سیلی استاد داشت
6 مهر لب شد حیرت رخسار آتشناک او چون سپند آن خال مشکین ورنه صد فریاد داشت
7 گشت صائب رزق ما از خامه معنی نگار بهره ای کز نقش شیرین تیشه فولاد داشت