- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فغان چه با دل سنگین آن نگار کند خروش بحر به گوش صدف چه کار کند
2 ز قرب زلف دل تنگ من گشاده نشد چه عقده باز ز دل دست رعشه دارکند
3 بود ز وسمه دو ابروی آن بهشتی رو دوبرگ سبز که خون در دل بهار کند
4 چوشانه شددل صدچاک من تمام انگشت نشد که حلقه آن زلف را شمار کند
5 به خون صید چرا دامن خود آلاید میسرست کسی را که دل شکار کند
6 ز باده توبه نمودن دلیل بیخردی است چگونه عقل پشیمانی اختیار کند
7 چه نسبت است به خورشید شان حسن ترا فلک پیاده شود تا ترا سوارکند
8 در آن چمن که ندارندباربی برگان نهال ما به چه امید برگ وبار کند
9 فسان دشنه یکدیگرندسنگدلان کسی چه شکوه به ابنای روزگار کند
10 کدام ذکر به این ذکر می رسد صائب که آدمی نفس خویش را شمار کند