-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 محو جانان خویش را جانان تصور می کند قطره خود را بحر بی پایان تصور می کند
2 هر که در سرگشتگی ثابت قدم گردیده است کوه را ابر سبک جولان تصور می کند
3 سرو سیمین ترا دیده است هر کس در لباس جان بی تن را تن بی جان تصور می کند
4 باده جان بخش را مخمور در دلهای شب در سیاهی چشمه حیوان تصور می کند
5 هر که آتش زیر پا دارد درین وادی چو برق خار و خس را سنبل و ریحان تصور می کند
6 حیرت دیدار روی هر که را با خود کند عالمی را همچو خود حیران تصور می کند
7 بس که در خون جگر غلطیده ام، نظارگی هر سر موی مرا مژگان تصور می کند
8 در تماشای تو از بس کرده ام قالب تهی هر که می بیند مرا بی جان تصور می کند
9 هر که چون صائب دلش گوهرشناس وقت شد دم زدن را عمر جاویدان تصور می کند