1 جز گوشهٔ قناعت ازین خاکدان مگیر غیر از کنار، هیچ ز اهل جهان مگیر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دارم ز اشک گرم دل تاب خورده ای چون خار و خس تپانچه سیلاب خورده ای
2 خون خوردنم تراوش ازان کم کند که من دارم چو لاله ساغر خوناب خورده ای
1 پشت پا زن بر دو عالم تا فلک پیما شوی از سر دنیا و دین برخیز تا رعنا شوی
2 شد حباب از خودنمایی گوی چوگان فنا سعی کن تا در محیط عشق ناپیدا شوی
1 خامی بود سر از پی دنیا گذاشتن کاین صید رام می شود از وا گذاشتن
2 بی انتظار دامن ساحل گرفتن است چون موج دست بر دل دریا گذاشتن
1 نیست یک نقطهٔ بیکار درین صفحهٔ خاک ما درین غمکده یارب به چه کار آمدهایم؟
1 ز کویت رفتم و الماس طاقت بر جگر بستم تو با اغیار خوش بنشین که من بار سفر بستم
2 همان بهتر که روگردان شوم از خیل مژگانش به غیر از خون دل خوردن چه طرف از نیشتر بستم
1 کرد بی تابی فزون زنگ دل غم دیده را پایکوبی آب شد این سبزه خوابیده را
2 می شود ظاهر عیار فقر بعد از سلطنت توتیای چشم باشد خاک، طوفان دیده را
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به