1 هر نقطه کز این دایره بیکار شمارند صاحب نظران خال لب یار شمارند
2 رویی که در او راز نهان را نتوان دید روشن گهران آینه تار شمارند
3 بیدار کن از عشق دل مرده خود را تا خواب ترا دولت بیدار شمارند
4 زان روز حذر کن که به دامان تو چون گل هر خرده که دارای همه یکبار شمارند
5 هر قطره او شبنم ریحان بهشت است اشکی که به دامان شب تار شمارند
6 آن راهروانی که پی دل نگرفتند نقش قدم قافله بسیار شمارند
7 چشمی که رگ خواب دراوپرده نشین است بیدار دلان حلقه زنار شمارند
8 مستان تو برهم زدن هردو جهان او آسانتر از آشفتن دستار شمارند
9 جمعی که به یکتایی گلشن نرسیدند صائب ورق دفتر گلزار شمارند