- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر عاشق از رهی به حریم وصال رفت مجنون پی سیاهی چشم غزال رفت
2 چشم و دهان یار تلافی کند مگر عمر عزیز را که به خواب و خیال رفت
3 خالش به خط سپرد دل خون گرفته را خالش به خط سپرد دل خون گرفته را
4 روشن بود که چیست سرانجام ناقصان در عالمی که بدر ازو چون هلال رفت
5 خاکش به سر، که بیضه درین آشیان نهد مرغی که بر فلک بتواند به بال رفت
6 حاشا که گردد آتش دوزخ به گرد من زآنهاکه بر من از عرق انفعال رفت
7 صائب به موم از آتش سوزان نرفته است از فکر آنچه بر من نازک خیال رفت