-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هر دلی کز زلف جانان سر برآرد کشتنی است از حرم صیدی که پا بیرون گذارد کشتنی است
2 قطره از دریا چرا دارد سر خود را دریغ؟ زیر تیغ یار هر کس سر بخارد کشتنی است
3 صاحب اقبالی که پای خود به وقت اقتدار بر گلوی دشمن عاجز فشارد کشتنی است
4 روزگار بیغمی را، هر که از ارباب درد از حساب زندگانی بر شمارد کشتنی است
5 هر که باری از دل مردم تواند بر گرفت دست خود بر روی یکدیگر گذارد کشتنی است
6 طاعت خالص بود از خودنمایی بی نیاز آشکارا هر که این ره را سپارد کشتنی است
7 هر سبکدستی که در فصل بهار زندگی تخم نیکی در دل مردم نکارد کشتنی است
8 هر که بعد از عفو کردن، آشکارا و نهان جرم دشمن را به روی دشمن آرد کشتنی است
9 حد هر کس چون حرم صائب حصار جان اوست هر که پا از حد خود بیرون گذارد کشتنی است