صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی
صائب تبریزی

بس که از زهر شکایت لب دل از صائب تبریزی غزل 1211

غزل 1211 ام از 9863 غزلیات

بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست

1 بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست دل مرا چون بسته در جیب و بغل زنگار بست

2 عشرت فصل بهاران خنده واری بیش نیست وقت نخلی خوش که پیش از غنچه بستن بار بست

3 شد ز پیوند تن افسرده، دل بی کسان به خاک وای بر خامی که نان خویش بر دیوار بست

4 نیست بی خورشید عالمتاب صبح انتظار پیر کنعان طرفها از چشم چون دستار بست

5 موم گردد سنگ خارا در کفش چون کوهکن روی گرم کارفرما هر که را بر کار بست

6 رشته پیوند یاران را بریدن کافری است تا برآمد از چمن گل بر میان زنار بست

7 هر که شد در حلقه سرگشتگان چون نقطه فرد از سر رغبت کمر در خدمتش پرگار بست

8 در عرق پوشیده گردید آن عذار شرمگین جوش گل راه تماشایی بر این گلزار بست

9 هر که صائب گوشه چشمی ز خواب امن دید بی تأمل در به روی دولت بیدار بست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست

شاعر شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست چه کسی است ؟

شاعر شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست صائب تبریزی می باشد.

شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست چیست ؟

قالب شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست غزل است

مضمون اصلی شعر بس که از زهر شکایت لب دل افگار بست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر