اکسیر شادمانی است خاک از صائب تبریزی غزل 6974

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی

1 اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی بازیچه ای است عشرت از رهگذار طفلی

2 شیرافکنان غم را در چشم خاک ریزد بر هر طرف که تازد دامن سوار طفلی

3 در عالم مکافات هرباده را خماری است تلخی زندگانی باشد خمار طفلی

4 در برگریز پیری شد رخنه های آفت هر خنده ای که کردیم در نوبهار طفلی

5 خطی کشید بر خاک گردون کینه پرور هر جلوه ای که کردیم در روزگار طفلی

6 شد از فشار گردون موی سفید و سرزد شیری که خورده بودیم در روزگار طفلی

7 هر چند گرد پیری بر رخ نشست ما را مشغول خاکبازی است دل بر قرار طفلی

8 شد عمر و خارخارش در دل هنوز باقی است هر چند بوده ده روز صائب بهار طفلی

عکس نوشته
کامنت
comment