- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 اکسیر شادمانی است خاک دیار طفلی بازیچه ای است عشرت از رهگذار طفلی
2 شیرافکنان غم را در چشم خاک ریزد بر هر طرف که تازد دامن سوار طفلی
3 در عالم مکافات هرباده را خماری است تلخی زندگانی باشد خمار طفلی
4 در برگریز پیری شد رخنه های آفت هر خنده ای که کردیم در نوبهار طفلی
5 خطی کشید بر خاک گردون کینه پرور هر جلوه ای که کردیم در روزگار طفلی
6 شد از فشار گردون موی سفید و سرزد شیری که خورده بودیم در روزگار طفلی
7 هر چند گرد پیری بر رخ نشست ما را مشغول خاکبازی است دل بر قرار طفلی
8 شد عمر و خارخارش در دل هنوز باقی است هر چند بوده ده روز صائب بهار طفلی