- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سنجد کسی که باده و تریاک را به هم نسبت کند سخاوت و امساک را به هم
2 پای مرا به دامن عزلت شکسته است بسته است آن که دامن افلاک را به هم
3 دارم امیدها به گرستن که دست داد از گریه خوشه های گهر تاک را به هم
4 پای چراغ را نبود بهره از چراغ خصمی است بخت و شعله ادراک را به هم
5 غافل مشو چو لاله ز ادراک نشأتین یک کاسه ساز باده و تریاک را به هم
6 عاجز ز خارزار علایق شدم، کجاست سیلی که آرد این خس و خاشاک را به هم؟
7 جز زلف دلفریب، که پیوند می دهد؟ چون تار سبحه صد دل غمناک را به هم
8 صائب صفا کسی ز که دیگر طمع کند؟ خصمی است آب و آینه پاک را به هم