نسیم مصر با صد کاروان از صائب تبریزی غزل 3134

صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی

نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد

1 نسیم مصر با صد کاروان یوسف لقا آمد پریزاد بهار از کوه قاف کبریا آمد

2 به دامن می رسد چاک گریبان گلعذاران را زگلزار که یارب این نسیم آشنا آمد؟

3 سواد مصر از نظارگی یک چشم بینا شد که از زندان به روی تخت آن یوسف لقا آمد

4 به هم پیوست چون بال پری ابر سبک جولان سلیمان وار تا گل بر سر تخت هوا آمد

5 زحی رو در بیابان کرد گویا محمل لیلی که دل در سینه مجنون به جنبش چون درا آمد

6 بهار نوجوان تاب و توانی داد پیران را که نرگس از ضمیر خاک بیرون بی عصا آمد

7 زفیض نوبهاران شد هوا چندان به کیفیت که از خلوت برون زاهد پی کسب هوا آمد

8 زلطف نوبهاران سنگها نوعی ملایم شد که سالم دانه بیرون از دهان آسیا آمد

9 سپهر گرم جولان چشم قربانی شد از حیرت زمین چون آسمان در جنبش از نشو و نما آمد

10 سلامت باد ساقی گر بهاران روی گردان شد می گلرنگ باقی باد اگر گل بیوفا آمد

11 زشکر خنده برق آسمان شد یک لب خندان ز ابرتر هوا یک روی پرشرم و حیا آمد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر