-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بی غبار خط نگاهم توتیا گم کرده ای است در ته ابر سیه ماه جلا گم کرده ای است
2 نیست هر کس را که چشم خوش نگاهی در نظر در سواد آفرینش آشنا گم کرده ای است
3 بوسه لب تشنه در دور لب نوخط او در سیاهی چشمه آب بقا گم کرده ای است
4 هر که را آسوده تر دانی درین وحشت سرا زیر شمشیر حوادث دست و پا گم کرده ای است
5 تا چه باشد در بیابان طلب احوال ما خضر اینجا رهنورد رهنما گم کرده ای است
6 کار ما بی دست و پایان با خدا افتاده است کشتی دریای ما ناخدا گم کرده ای است
7 در بیابانی که چاه از نقش پا افزونترست عقل کوته بین ما کور عصا گم کرده ای است
8 پیش ارباب خرد گر کشتی نوح است عقل در محیط عشق موج دست و پا گم کرده ای است
9 هر که غافل گردد از حق در جهان با این ظهور مهر عالمتاب در نور سها گم کرده ای است
10 در تن خاکی، روان آسمان مشتاق ما راه بیرون شد ز گرد آسیا گم کرده ای است
11 هر که از صاحبدلان در کعبه صائب رو کند می توان دانست محراب دعا گم کرده ای است