- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غمزه اش افزود در ایام خط بیداد را زنگ زهر جانستان شد تیغ این جلاد را
2 حسن بی رحم است، ورنه دود تلخ آه من آب گرداند به چشم آیینه فولاد را
3 ساده لوحی بین که می خواهم شکار من شود حلقه چشمی که در دام آورد صیاد را
4 آتشین رویی که من در زلف او دل بسته ام پنجه خورشید سازد شانه شمشاد را
5 پنجه مژگان گیرایی که من دیدم ازو زر دست افشار سازد بیضه فولاد را
6 آتش گل گر به این دستور گردد شعله ور سرمه سازد در گلوی بلبلان فریاد را
7 صائب از روی ارادت هر که تن در کار داد می کند دست نوازش سیلی استاد را