- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 افتادگی برآورد از خاک دانه را گردنکشی به خاک نشاند نشانه را
2 آن بلبلم که دیدن بال شکسته ام از آب چشم دام کند سبز دانه را
3 کو جذبه ای که تا نفس از دل برآورم خاشاک گردباد کنم آشیانه را
4 در پیری از سرشک ندامت مدار دست بشکن به آب صبح، خمار شبانه را
5 ما را بهم مزن به زبردستی ای سپهر کز موی درهم است خطر، دست شانه را
6 ترسم به عجز حمل نمایند، اگر نه من شرمنده می کنم به تحمل زمانه را
7 از زاهدان خشک حدیث گهر مپرس کز بحر نیست بهره به جز خس کرانه را
8 در خود گمان منزلتی هر که را که هست بر صدر اختیار کند آستانه را
9 وحشت کند ز خود دل روشن، چه جای خلق یک تن، هزار تن بود آیینه خانه را
10 با نیک و بد چو آینه یکسان سلوک کن کاین زخم ها ز موی شکافی است شانه را
11 صائب صبور باش که در روزگار ما از دست داده اند عنان زمانه را