1 رانده درگاه حق را داغ محرومی سزاست ما نه از راه بخیلی رد سایل کرده ایم
2 از دهان گاز صد زخم نمایان خورده ایم تا زبان آتشین را شمع محفل کرده ایم
3 پیش سروی کز خرامش آب حیوان می چکد ما نظربازی به سرو پای در گل کرده ایم
4 روی خود بر خاک می مالیم از شکر وصول روی اگر چون موج از دریا به ساحل کرده ایم
5 جلوه گاه یار هم دیوانگی می آورد صلح ما از جلوه لیلی به محمل کرده ایم
6 شانه با زلف پریشان، باد با سنبل نکرد آنچه از زور جنون ما با سلاسل کرده ایم
7 کم نشاطی نیست آزادی ازین وحشت سرا زیر شمشیر شهادت رقص بسمل کرده ایم
8 دادخواهی می شود در نوبهار رستخیز در زمین شور هر تخمی که باطل کرده ایم
9 صائب از زخم زبان موج خونها خورده ایم تا به دریا جویبار خویش واصل کرده ایم
10 ما ره نزدیک دور از طبع کاهل کرده ایم در میان ره ز غفلت خواب منزل کرده ایم
11 ما چو گل با روی خندان در شهادتگاه عشق خون خود با خونبها در کار قاتل کرده ایم