- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گل مرتبه عارض جانانه نگیرد جای لب ساقی لب پیمانه نگیرد
2 سیلاب بود کاسه همسایه این قوم کافر به سرکوی بتان خانه نگیرد
3 در سینه عشاق نماند گهر راز این تابه تفسیده به خود دانه نگیرد
4 سیراب نگردد ز صدف تشنه گوهر پیش ره ما کعبه وبتخانه نگیرد
5 در پوست نگنجد دل خون گشته عاشق می چون رسد آرام به میخانه نگیرد
6 در دایره سوختگان شمع خموش است تا شعله به بال وپر پروانه نگیرد
7 آورده محال است که چون آمده گردد عاقل ز جنون رتبه دیوانه نگیرد
8 در دیده ما نیست به جز نقش تو محرم آیینه ما صورت بیگانه نگیرد
9 چون چاک نگردد دل شمشاد که آن زلف غیر از دل صد چاک به خود شانه نگیرد
10 وحشت ز جهان لازم روشن گهران است جغدست دل هر که ز ویرانه نگیرد
11 صائب ز خرابات محال است برآید تاجامی ازان نرگس مستانه نگیرد