دل نبندند عزیزان جهان از صائب تبریزی غزل 6828

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دل نبندند عزیزان جهان در وطنی

1 دل نبندند عزیزان جهان در وطنی که به یوسف ندهد وقت سفر پیرهنی

2 صبح پیری شد و از خواب نگشتی بیدار بر تو شد جامه احرام ز غفلت کفنی

3 می شود سنگ نشان کعبه مقصودش را گر به اخلاص کند خدمت بت برهمنی

4 راز من از لب خامش به زبانها افتاد گر چه از خامه بی شق نتراود سخنی

5 مزه میوه فردوس نمی داند چیست هر که دندان نرسانده است به سیب ذقنی

6 در سپند من سودازده آتش مزنید که پریشان شود از ناله من انجمنی

7 نیست از وصل به جز خون جگر قسمت من بر سر خوان سلیمان چه کند بی دهنی؟

8 کرد یک تنگ شکر روی زمین را صائب که شنیده است چنین طوطی شکرشکنی؟

عکس نوشته
کامنت
comment