- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از هر صدا نبازم چون کوه لنگر خویش بحر گران وقارم درپاس گوهر خویش
2 شمع حریم عشقم پروای کشتنم نیست بسیار دیده ام من در زیر پا سرخویش
3 از خشکسال ساحل اندیشه ای ندارم پیوسته در محیطم ازآب گوهر خویش
4 دریافت مرغ تصویر معراج بوی گل را ما رنگ گل ندیدیم از سستی پر خویش
5 شهد وصال شکر می خواست دور باشی از زهر سبز کردیم چون طوطیان پر خویش
6 تا در میان آتش درباغ خلد باشی ازآبروی خود کن زنهار گوهر خویش
7 زان گوهر گرامی هرگزخبر نیابی تا بادبان نسازی در بحر لنگر خویش
8 روزی که در گلستان انشای خنده کردیم دیدیم برکف دست چون شاخ گل سر خویش
9 دولت مساعدت کرد صیاد چشم پوشید در کار دام کردم نخجیر لاغر خویش
10 غافل نیم ز ساغر هرچند بی شعورم چون طفل می شناسم پستان مادر خویش
11 کردار من به گفتار محتاج نیست صائب در زخم می نمایم چون تیغ جوهر خویش