- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نگردید آتشین رخساره ای فریادرس ما را مگر از شعله آواز درگیرد قفس ما را
2 ز بی دردی به درد ما نپردازند غمخواران همین آیینه می گیرد خبر، گاه از نفس ما را
3 نچیدم از گرفتاری گلی هر چند از خواری ز زخم خار و خس دست حمایت شد قفس ما را
4 اگر چه پنجه ما را، ز نرمی موم می تابد زبان آهنین در ناله باشد چون جرس ما را
5 حلاوت برده بود از زندگی آمیزش مردم ترشرویی حصاری گشت از مور و مگس ما را
6 گیاه تشنه ما سنگ را در دل آب می سازد به پای خم برد از گوشه زندان عسس ما را
7 به مهر خامشی غواص ما امیدها دارد به گوهر می رساند زود، جان بی نفس ما را
8 به مردن برنیاید ریشه طول امل از دل رهایی نیست زیر خاک چون سگ زین مرس ما را
9 به است از باغ بی گل، گوشه زندان ناکامی در ایام خزان بیرون میاور از قفس ما را
10 بهار از غنچه منقار ما برگ و نوا گیرد به زر چون غنچه گل گر نباشد دسترس ما را
11 به مهر خامشی کردیم صلح از گفتگو صائب غباری بر دل آیینه ننشت از نفس ما را