- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غنچه را راه در آن چاک گریبان ندهی به کف طفل نوآموز گلستان ندهی
2 دست بیعت به گل داغ چو دادی، زنهار فرصت بند گشودن به گریبان ندهی
3 می خورد شهر به هم گر تو ستمگر یک روز سیل زنجیر جنون سر به بیابان ندهی
4 سینه بر سینه خم گر چو فلاطون بنهی خشت خم را به کتب خانه یونان ندهی
5 از دلت چشمه زمزم نبرد گرد ملال اگر از آبله آبی به مغیلان ندهی
6 گر به صحرای تعلق گذر افتد ناچار خار را فرصت گیرایی دامان ندهی
7 می چکد شور قیامت ز شکرخنده او دل مجروح به آن پسته خندان ندهی
8 ای فلک در گذر از قسمت ما، شرم بدار چند در کاسه خود دست به مهمان ندهی؟
9 نان و دندان به هم ار می دهیم احسان است چند نان بخشیم ای سفله و دندان ندهی؟
10 صائب از سوختگی گر به سرت دودی هست مشت خاک سیه هند به ایران ندهی