- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حسن را حلقه خط مانع رفتن نشود نور خورشید، نظربند ز روزن نشود
2 نبرد خنده ظاهر ز دل تنگ ملال غنچه را دل تهی از خون به شکفتن نشود
3 باد دستان ز گرانباری زر آزادند سنگ یک لحظه فزون بار فلاخن نشود
4 می شود خرده جانها یکی از وصل هزار آه اگر دانه من واصل خرمن نشود
5 دل روشن ز هوادار نبالد بر خویش شعله ور آتش یاقوت ز دامن نشود
6 صبح خورشید جهانتاب بود چشم سفید چشم یعقوب محال است که روشن نشود
7 چاه خس پوش خطر بیش ز رهزن دارد دوربین امن ز همواری دشمن نشود
8 برمیاور سر دعوی ز گریبان غرور که علم کس به کمال از رگ گردن نشود
9 سوز دل کم نشد از تیغ شهادت صائب آتش سنگ خموش از نم آهن نشود