- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشود دام رهم جلوه هر تر دامن می کشد موجه من از کف کوثر دامن
2 با جگر سوختگان صحبت من درگیرد نزنم همچو شرر دست به هر تردامن
3 نیست یک شب که به قصد دل مینایی من آسمان سنگ کواکب نکند در دامن
4 دست در دامن خورشید سبکسیر نزد بر کمر هر که نزد چون مه انور دامن
5 هر که خواهد که درین باغ سرافراز شود پای چون سرو همان به که کشد در دامن
6 تا گلی بر سر شاخ است درین عبرتگاه نزند بر کمر این طارم اخضر دامن
7 جلوه نشو و نما بی مدد غیر خوش است می کشد سرو من از منت کوثر دامن
8 پنجه زور جنون وقف گریبان من است غنچه را چون نفتد چاک (حسد در) دامن؟
9 خلق خوش عود بود انجمن مردان را چون زنان پهن مکن بر سر مجمر دامن
10 آنقدر خامه صائب گهرافشانی کرد که شد از گوهر او خاک توانگر دامن