مکن از بخت شکایت که وبالش از صائب تبریزی غزل 3571

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

مکن از بخت شکایت که وبالش می‌بود

1 مکن از بخت شکایت که وبالش می‌بود پای طاووس اگر چون پر و بالش می‌بود

2 چون ثمر دست به رعنایی اگر می‌افشاند لاف آزادگی از سرو حلالش می‌بود

3 گر برون نامدی از پرده جمالش، عالم کف خاکستری از برق جلالش می‌بود

4 مرگ می‌شد به نظر دولت بیدار مرا در قیامت اگر امید وصالش می‌بود

5 سالم از آتش سوزان چو سمندر می‌رفت مرغ اگر نامه من بر پر و بالش می‌بود

6 این قدر در دل خون گشته نمی‌گشت گره بوسه گر رنگی از آن چهره آلش می‌بود

7 می‌شد انگشت‌نما چون مه نو صائب فکر اگر آن موی‌میان راه خیالش می‌بود

عکس نوشته
کامنت
comment