کنم نظاره چون بی پرده رخسار از صائب تبریزی غزل 381

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟

1 کنم نظاره چون بی پرده رخسار نکویش را؟ که من پوشیده دارم از دل خود آرزویش را

2 خبر از حسرت سرشار من زان لب کسی دارد که خالی آورد از چشمه حیوان سبویش را

3 دلش چون موج می لرزد ز بیم عاقبت دایم به دریا متصل هر کس نگردانده است جویش را

4 ندیدی نور ایمان را اگر در کفر پوشیده تماشا کن به زیر زلف عنبرفام رویش را

5 کسی کز چشمه تیغ شهادت تازه شد جانش به آب خضر هیهات است تر سازد گلویش را

6 ز گوهر چون صدف می شد غنی، بی منت نیسان اگر گردآوری می کرد سایل آبرویش را

7 جگرگاه زمین شد رفته رفته یوسفستانی ز بس بردند زیر خاک، عشاق آرزویش را

8 بهار پاکدامن را عبیر پیرهن می شد صبا می برد اگر صائب به گلشن خاک کویش را

عکس نوشته
کامنت
comment