برد شبنم را برون از باغ، از صائب تبریزی غزل 6718

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی

1 برد شبنم را برون از باغ، چشم روشنی با دل روشن تو محو آب و رنگ گلشنی

2 طور از برق تجلی شهر پرواز یافت از گرانجانی تو پا بر جا چو کوه آهنی

3 تلخ می شد زندگی از نوحه دلمردگان مرده دل را اگر می بود رسم شیونی

4 بی دل بینا فزاید پرده ای بر غفلتت با مه کنعان اگر در زیر یک پیراهنی

5 غنچه با دست نگارین پوست را بر تن شکافت تو ز سستی همچنان زندانی پیراهنی

6 گر نمی سازی خراب این خانه را چون عاشقان باز کن چون عاقلان از چشم عبرت روزنی

7 وادی خونخوار سودا را چو مجنون دیده ام جز دهان شیر در وی نیست دیگر مائمنی

8 حسن عالمسوز را مشاطه ای در کار نیست می زند هر برگ گل بر آتش گل دامنی

9 گر نداری گوشه ای صائب در اقلیم رضا از تو باشد گر همه روی زمین، بی مائمنی

عکس نوشته
کامنت
comment