1 دلا چون ذره زین وحشت سرا آهنگ بالا کن سرشک گرمرو را شمع بالین مسیحا کن
2 هر آن راز نهان کز جام جم روشن نمی گردد بپوشان چشم (و) در آیینه زانو تماشا کن
3 به گردون برد زور شهپر توفیق شبنم را تو هم در حلقه افتادگانی، چشم بالا کن
4 سواد شهر از تنگی به داغ لاله می ماند ازین زندان مشرب روی در دامان صحرا کن
5 اگر تن از سرت چون پنبه بردارند از مینا به روی اهل مجلس خنده قهقه چو مینا کن
6 متاع ساده لوحی می خرد سوداگر محشر بیاض سینه پاک از نقطه سهو سویدا کن
7 چو خون در کوچه باغ رگ سراسر تا به کی گردی؟ به نشتر آشنا شو گلفشانی را تماشا کن
8 چو گوهر در کف دست صدف تا کی گره باشی؟ ازین ماتم سرای استخوانی رو به دریا کن
9 بکش مانند صائب پای در دامان گمنامی گل پژمرده پرواز را در کار عنقا کن
دیدگاهها **