1 بمیر تشنه، منه پای بر کناره چاه که خم کند قد استاده را نظاره چاه
2 مجوی آب مروت ازین تهی چشمان که تشنگی نبرد از جگر نظاره چاه
3 به رهنمایی کوته نظر ز راه مرو که پیش پا نتوان دید با ستاره چاه
4 ز کاهلان بگسل تا به منزلی برسی که نقش پای گرانان بود قواره چاه
5 سخن چو تازه برآید ز کلک، بی قدرست چو یوسفی که فروشند بر کناره چاه
6 به وادیی که منم رهنورد آن صائب بود ز نقش قدم بیشتر شماره چاه