روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند
1
روز روشن آه ما بر قلب گردون می زند
عاجزست آن کس که بر دشمن شبیخون می زند
2
دست گستاخم به زلف او شبیخون می زند
بوسه ام خود را بر آن لبهای میگون می زند
3
سرکه ابروی زاهد گر چنین تندی کند
نشأه می همچو رنگ از شیشه بیرون می زند