صائب تبریزی

صائب تبریزی

صائب تبریزی
صائب تبریزی

قانع از صاف به دردست دماغی از صائب تبریزی غزل 1431

غزل 1431 ام از 9863 غزلیات

قانع از صاف به دردست دماغی که مراست

1 قانع از صاف به دردست دماغی که مراست روغن از ریگ کند جذب، چراغی که مراست

2 بس که از عشق تو هر لحظه به رنگی سوزم بال طاس بود پای چراغی که مراست

3 می شود باز دل تنگ من از چین جبین چوب منع است کلید در باغی که مراست

4 دانه سوخته، از برق چه پروا دارد؟ چه کند ناخن الماس به داغی که مراست؟

5 نرسد نشأه دیدار به دل از چشمم که ز من تشنه تر افتاده ایاغی که مراست

6 نرسد از دم گرمم به ضعیفان آسیب می دهد کوچه به پروانه چراغی که مراست

7 دلگشاتر بود از دامن صحرای بهشت صائب از رخنه دل کنج فراغی که مراست

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست

شاعر شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست چه کسی است ؟

شاعر شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست صائب تبریزی می باشد.

شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 11 سروده شده است.

قالب شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست چیست ؟

قالب شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست غزل است

مضمون اصلی شعر قانع از صاف به دردست دماغی که مراست چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عاشقانه, غمگین, می‌نوشی است.
بنر