- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نظر به زلف و خط آن بهشت سیما کن شکسته قلم صنع را تماشا کن
2 مشو غبار دل خلق چون کتابت خشک به اهل عشق در ایام خط مدارا کن
3 پیاله از قدح لاله می توان کردن بگیر گردن مینا و رو به صحرا کن
4 نمی توان دل صد چاک را به سوزن دوخت علاج رخنه دل را به درد صهبا کن
5 مشو مقید همراه اگر چه توفیق است سفر جریده ازین خاکدان چو عیسی کن
6 مس از معامله کیمیا زیان نکند وجود ناقص خود را به هیچ سودا کن
7 خلاف نفس کلید در بهشت بود به هر چه نفس تولا کند تبرا کن
8 جمال یوسفی از کلک صنع می ریزد همین تو دیده یوسف شناس پیدا کن
9 به کوه صبر توان جان و موج حادثه برد برای کشتی خود لنگری مهیا کن
10 نهنگ عشق به هر چشمه ای نمی گنجد ز کاوکاو دل خویش را چو دریا کن
11 بهانه جوست حیا در نقاب پوشیدن به احتیاط به رخسار او نظر وا کن
12 خمار و نشأه ز یک چشمه آب می نوشند به درد و صاف جهان سینه را مصفا کن
13 نمی توان به قدم قطع آسمان ها کرد ز شوق، بال و پری چون نسیم پیدا کن
14 حریف آبله دل نمی شوی صائب ز تنگنای صدف روی خود به دریا کن