بیا کز دوریت مژگان به چشمم از صائب تبریزی غزل 888

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب

1 بیا کز دوریت مژگان به چشمم سوزن است امشب نفس در سینه ام چون خار در پیراهن است امشب

2 ز جوش اشک می لرزد چو اهل حشر مژگانم قیامت در مصیبت خانه چشم من است امشب

3 سر پیوند دارد با گسستن رشته جانم جهان بر دیده من همچو چشم سوزن است امشب

4 همان چشمی که با خورشید می زد لاف همچشمی تهی از نور بینش همچو چشم روزن است امشب

5 شب دوشین، تبسم های پنهانی که می کردی نمک پاش جراحت های پنهان من است امشب

6 عجب دارم که پیوند حیاتم نگسلد از هم که پیچ و تاب زلفش در رگ جان من است امشب

7 چه سازم در سلامت خانه تجرید نگریزم؟ مرا یک دانه و برق بلا صد خرمن است امشب

8 همان دستی که صائب دوش با او داشت در گردن ز هجران با غم روی زمین در گردن است امشب

عکس نوشته
کامنت
comment