- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شانه گر باز کند زلف گرهگیرش را نی به ناخن شکند پنجه تدبیرش را
2 هر که دیوانه آن زلف چو زنجیر شود چرخ در گوش کشد حلقه زنجیرش را
3 گل خورشید ز هر ذره به دامن چیند هر که آرد به نظر حسن جهانگیرش را
4 در دو عالم شود انگشت نما چون مه نو لب زخمی که ببوسد لب شمشیرش را
5 چون هدف، گردن امید برافراخته ام تا چو مژگان به نظر جای دهم تیرش را
6 از شکر خنده آن طفل دل عالم سوخت دایه آمیخت همانا به شکر شیرش را
7 چه دهی پشت به دیوار درین خانه که هست هر نفس صورتی آیینه تصویرش را
8 سنگ کم می شمرد لعل و گهر را صائب به چه از راه برم چشم و دل سیرش را؟