1 نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد گره ناز بر آن بند قبا می افتد
2 در حریمی که گل و شمع گریبان چاکند که به فکر دل صد پاره ما می افتد؟
3 چشم مخمور تو بیماری نازی دارد که ز نشکستن پرهیز به جا می افتد
4 در ته خاک همان گردش خود را دارد آسیایی که در او آب بقا می افتد
5 پرتو حسن تو خورشید جهان آرایی است که بغیر از دل صائب همه جا می افتد
دیدگاهها **