-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 غنچه را چاک به دامن ز گریبان رفته است تا که دیگر به تماشای گلستان رفته است؟
2 از لب یار به پیغام بسازید که خضر بارها تشنه ازین چشمه حیوان رفته است
3 بوی خون می رسد از تربت مجنون به مشام شیر هر چند که بیرون ز نیستان رفته است
4 دشت دریا شده و چشم غزالان عنبر تا که امروز ازین بادیه گریان رفته است؟
5 یوسف مصر شد از بند به خوابی آزاد یوسف ماست که از یاد عزیزان رفته است
6 مگشا لب به شکرخنده شادی زنهار که گل از باغ به این زخم نمایان رفته است
7 می کشد ناز گل از هر سر خاری صائب بلبل ما ز قفس تا به گلستان رفته است