-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 چو خط ز عارض آن فتنه جهان برخاست ز سبزه موی بر اندام گلستان برخاست
2 بنفشه از دل آتش برون نیامده است چسان ز روی تو این عنبرین دخان برخاست؟
3 چنان در آتش بیطاقتی فشردم پای که از سپند به تحسین من فغان برخاست
4 کدام راه زد این مطرب سبک مضراب؟ که هوش از سر من آستین فشان برخاست
5 زبان ناله بلبل چو غنچه پیچیده است در آن چمن که مرا بند از زبان برخاست
6 چنان خمش به گریبان خاک سر بردم که سبزه ام ز سر خاک بی زبان برخاست
7 به خاک راهگذار می توان برابر شد به دستگیری مردم نمی توان برخاست
8 دلیل حفظ الهی است غفلت مردم که ترس از دل این گله، از شبان برخاست
9 ز بازی فلک آگه نیم، همین دانم که از کنار بساطش نمی توان برخاست
10 هما ز سایه من طبل می خورد صائب ز بس صدای شکستم ز استخوان برخاست