چو خامه نیست ز من هر سخن از صائب تبریزی غزل 5775

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم

1 چو خامه نیست ز من هر سخن که می گویم که من به دست قضا این طریق می پویم

2 نظر به عذر گناه است جرم من اندک به خون ز دامن آلوده داغ می شویم

3 چو تخم، دانه اشکم نهان بود در خاک ز بس که گرد حوادث نشسته بر رویم

4 ز دل سیاهی من آفتاب گم شد و من هلال عید درین ابر تیره می جویم

5 ز خواب مرگ جهد خون مرده دلها به هر طرف که رود آستین فشان بویم

6 شبی فتاد به کف زلف او و عمری رفت همان ز هوش روم دست خود چو می بویم

7 ز پیچ و تاب شدم زلف و از پریشانی به گردن تو حمایل نگشت بازویم

8 ز بس که گریه فرو خورده ام به دل صائب ز جوش دل رگ ابری شده است هر مویم

عکس نوشته
کامنت
comment