- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو احرام تماشای چمن آن سیمبر بندد زطوق خود به خدمت سرو را قمری کمر بندد
2 اگر حسن گلوسوز شکر این چاشنی دارد به حرف تلخ منقار مرا بر یکدیگر بندد
3 زدل چون در دو داغ عشق را مانع توانم شد؟ به روی میهمان غیب حد کیست در بندد؟
4 چسان پنهان کند دل خرده راز محبت را؟ که سنگ خاره نتوانست چشم این شرر بندد
5 زدم در بحر وحدت غوطه ها از چشم پوشیدن یکی گردد به دریا چون حباب از خود نظر بندد
6 حریصان را به هیچ و پوچ قانع صید خود سازد مگس را عنکبوت از تار سستی بال و پر بندد
7 سر از جیب نبات آورد بیرون بید بی حاصل نمی دانیم کی نخل امید ما ثمر بندد
8 زخواب سیر در منزل تواند زله ها بستن سبکسیری که جای توشه دامن بر کمر بندد
9 زند تا پر بر هم صائب کف خاکستری گردد سمندر نامه ما را اگر بر بال و پر بندد