چو آید از چمن آن یوسف گل از صائب تبریزی غزل 6249

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

چو آید از چمن آن یوسف گل پیرهن بیرون

1 چو آید از چمن آن یوسف گل پیرهن بیرون گل از دنبالش آید چون زلیخا از چمن بیرون

2 به دشواری نفس جایی که آید زان دهن بیرون چسان زان تنگنا آید به آسانی سخن بیرون؟

3 نگردد کوه تمکین سنگ راه جذبه عاشق که آرد نقش شیرین را خارا کوهکن بیرون

4 کمند جذبه عشق زلیخا را بس این خجلت که یوسف را ز چاه آرند با دلو و رسن بیرون

5 من آن بخت از کجا دارم که روید سبزه از خاکم؟ زبان شکوه است این کآمده است از خاک من بیرون

6 به زندان مکافات قفس می افکنی خود را میار از خلوت آیینه، ای طوطی سخن بیرون

7 زلیخا همتی در عرصه عالم نمی یابد به امید که آید یوسف از چاه وطن بیرون؟

8 چنان زلف حواس عالم از آهم پریشان شد که بی رهبر نیاید هیچ کس از خویشتن بیرون

9 چه راز عشق را در سینه پنهان می کنی صائب؟ که همچون بوی گل می آید از صد پیرهن بیرون

عکس نوشته
کامنت
comment