- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سخن غریب چو شد در وطن نمی ماند عزیز مصر به بیت الحزن نمی ماند
2 گلوی خویش عبث پاره می کند بلبل چو گل شکفته شود در چمن نمی ماند
3 مبند دل به جگر گوشه چون رسد به کمال که خون چو مشک شود درختن نمی ماند
4 عبث سهیل نظر بند کرده است مرا عقیق نام طلب در یمن نمی ماند
5 زتاج پادشهان پایتخت می سازد در یتیم به خاک عدن نمی ماند
6 صدف به صحبت گوهر عبث دلی بسته است سخن بزرگ چوشد در دهن نمی ماند
7 به فکر چشم براهان خویش می افتد سخن ز یوسف گل پیرهن نمی ماند
8 خروج می کند از بیضه آتشین نفسی همیشه باغ به زاغ وزغن نمی ماند
9 سخن ز فیض غریبی غریب شد صائب غریب نیست اگر در وطن نمی ماند