- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چو تیغ او به جبین چین جوهر اندازد به نیم چشم زدن قحطی سر اندازد
2 خوش آن که گربه سرش تیغ همچو موج زنند حباب وار کلاه از طرب براندازد
3 ز بس که تشنه سرگشتگی است کشتی من همیشه در دل گرداب لنگر اندازد
4 مرا مسوز که خواهی کباب شد ای چرخ سپند شوخ من آتش به مجمر اندازد
5 نماند آینه ای بی غبار در عالم غبار خاطر من پرده گر بر اندازد
6 چو شیر گیر شود می پرست، جا دارد اگر به دختر رز مهر مادر اندازد
7 لب پیاله شود غنچه از نهایت شوق اگر دهان تو عکسی به ساغر اندازد
8 بغیر خامه گوهرفشان من صائب که دیده مرغ ز منقار گوهر اندازد؟