-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 باران چو انجم از فلک گریه تاک ریخت ابر بهار، رنگ قیامت به خاک ریخت
2 گفتی به جای قطره باران درین بهار دامان پر گل از کف گردون به خاک ریخت
3 چون سینه صدف گهر آبدار کرد هر شبنمی که گل به گریبان خاک ریخت
4 آینه رویی از جگر خاک جلوه کرد هر قطره عرق که ازان روی پاک ریخت
5 ماند چگونه نامه مستان سیاهروی؟ زان اشک بی شمار که از چشم تاک ریخت
6 هر نخل آرزو که دل از روی شوق بست چون نخل موم ازین نفس شعله ناک ریخت
7 رویم ز اشک شور نمکزار گشته است یارب که این نمک به دل چاک چاک ریخت؟
8 آورد سر برون ز گریبان بخت سبز چون شیشه هر که جرعه خود را به خاک ریخت
9 صائب نگاه یار که می می چکد ازو در جام ما برای چه زهر هلاک ریخت؟