1 مرهم کافور خلق پرده صد نشترست صندل این ناکسان گرده دردسرست
2 نیست جدایی ز هم حلقه زنجیر را حادثه روزگار از پی یکدیگرست
3 گرم عنانان شوق زیر فلک نیستند اخگر افسرده را خاک سیه بر سرست
4 بی نظر اعتبار پرده خواب است چشم بی سخن حق نفس رشته بی گوهرست
5 غنچه امید را، قفل دل تنگ را هست کلیدی اگر، در بغل محشرست
6 چشم و در سیر را، نیست به نعمت نیاز کاسه ما فربه است، کیسه اگر لاغرست
7 نیست به می احتیاج حسن گلوسوز را آینه بی غبار دشمن روشنگرست
8 میکده باغ بهشت، کوثر او جام می ساقی شمشاد قد، سرو لب کوثرست
9 دل ز هوس پاک کن، فیض گشایش ببین هر چه درون دل است، قفل برون درست
10 تن به حوادث گذار صائب اگر پخته ای کآبله چون پخته شد روزی او نشترست