- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روشن ز داغ های نهان ساز سینه را از پشت، رو شناس کن این آبگینه را
2 یک دم بود گرفتگی ماه و آفتاب روشن گهر به دل ندهد جای کینه را
3 دارد ترا همیشه معذب فشار قبر از گرد کینه تا نکنی پاک سینه را
4 بی آه سرد دل به مقامی نمی رسد موج خطر بود پر و بال این سفینه را
5 با جسم، روحی من چو مسیحا کند عروج شهباز من به جا نگذارد نشینه را
6 دل می کنم به خط خوش ازان زلف مشکبار ته جرعه ای بس است خمار شبینه را
7 از حرف وصوت خرده جان می رود به باد از باد دست حفظ نما این خزینه را
8 در سینه بود مهر رخش تا خطش دمید آخر به خط یار رساندم سفینه را
9 صائب به آرزوی دل خود نمی رسی تا پاک از آرزو نکنی لوح سینه را