- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زبان لاف رسوا می کند ناقص کمالان را که رو بر خاک مالد پرفشانی بسته بالان را
2 چو نتوانی شدن شیرازه جمعیت خاطر مده زحمت به پرسش زینهار آشفته حالان را
3 امید من به خاموشی یکی ده گشت تا دیدم که سامان می دهد دست از اشارت، کار لالان را
4 جهانی را کند آزاد از غم، یک دل بی غم که باشد صحبت دیوانه عیدی خردسالان را
5 چو آب زندگی جان بخش شو در پرده شبها مکن رسوا به احسان چهره پوشیده حالان را
6 مده از دست چون لیلی زمام محمل تمکین میفکن چون جرس دنبال خود بیهوده نالان را
7 ندارد زخم دندان کار با لبهای خاموشان جواب تلخ کس بر رو نگوید بی سؤالان را
8 به ایام خط افکن از نکویان کامجویی را که روی تازه می باشد ثمر نازک نهالان را
9 تو از اندیشه فاسد به دام و دد گرفتاری پریخانه است ورنه کنج خلوت خوش خیالان را
10 نظربازی به لیلی طلعتان کیفیتی دارد که مجنون می کند حیران خود وحشی غزالان را
11 ز من دارند صائب شوخ چشمان نکته پردازی سخنگو می کند مجنون من، چشم غزالان را