1 دمید صبح و نگشتیم آشنای چراغ شبی به روز نکردیم زیر پای چراغ
2 به ناامیدی من رحم کن که می سوزد طبیب بر سر بالین من به جای چراغ
3 همیشه زیر سیاهی است داغ روزن من درآن حریم که تاریک نیست پای چراغ
4 بس است معذرت کشتنم پشیمانی که آه سرد نسیم است خونبهای چراغ
5 اگر چه ریخت ز هم تاروپود فانوسم به گردش است همان درسرم هوای چراغ
6 اگر ستاره به خورشید می رسد صائب کجا رسد به رخ آتشین صفای چراغ ؟