دمید صبح، سر از خواب بیخودی از صائب تبریزی غزل 6336

صائب تبریزی

آثار صائب تبریزی

صائب تبریزی

دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن

1 دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن

2 مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار تلاش صحبت آن آفتاب انور کن

3 مبر به کوی خرابات دردسر زنهار ز خون دل می بی دردسر به ساغر کن

4 به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت چراغ آهی ازان روی آتشین برکن

5 نقاب چهره مطلب سیاه کاری توست همین تو سعی کن آیینه را منور کن

6 مشو چو عود ز خامی به سوختن قانع سری چو شعله برون زین بلند مجمر کن

7 بساز با دل روشن ز عالم پرشور ازین محیط قناعت به آب گوهر کن

8 فشرده است فلک ابرهای احسان را به آب دیده لب خشک خویش را تر کن

9 گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردید ز خاک تیره درین خوابگاه بستر کن

10 ز حرف عشق نی کلک را خمش مگذار به این فتیله عنبر جهان معطر کن

11 هر آنچه با تو نیاید به خاک، مال تو نیست ز درد و داغ دل خویش را توانگر کن

12 به خاکمال حوادث بساز زیر فلک به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن

13 ز شعر حافظ شیراز چون بپردازی به گوشه ای بنشین شعر صائب از بر کن

عکس نوشته
کامنت
comment