- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
2 مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار تلاش صحبت آن آفتاب انور کن
3 مبر به کوی خرابات دردسر زنهار ز خون دل می بی دردسر به ساغر کن
4 به نور عقل ره دور عشق نتوان رفت چراغ آهی ازان روی آتشین برکن
5 نقاب چهره مطلب سیاه کاری توست همین تو سعی کن آیینه را منور کن
6 مشو چو عود ز خامی به سوختن قانع سری چو شعله برون زین بلند مجمر کن
7 بساز با دل روشن ز عالم پرشور ازین محیط قناعت به آب گوهر کن
8 فشرده است فلک ابرهای احسان را به آب دیده لب خشک خویش را تر کن
9 گهر ز گرد یتیمی گرانبها گردید ز خاک تیره درین خوابگاه بستر کن
10 ز حرف عشق نی کلک را خمش مگذار به این فتیله عنبر جهان معطر کن
11 هر آنچه با تو نیاید به خاک، مال تو نیست ز درد و داغ دل خویش را توانگر کن
12 به خاکمال حوادث بساز زیر فلک به آسیا نتوان گفت گرد کمتر کن
13 ز شعر حافظ شیراز چون بپردازی به گوشه ای بنشین شعر صائب از بر کن