1 خون رغبت را به جوش آرد لب میگون تو بوسه را آتش عنان سازد رخ گلگون تو
2 می شود هر روز بر زنجیرش افزون حلقه ای هر که می گردد گرفتار خط شبگون تو
3 چون لباس غنچه از بالیدن گل شق شود در دل هر کس که باشد حسن روزافزون تو
4 شور مجنون تو شهری را بیابان گرد ساخت فتنه عالم شود هر کس که شد مفتون تو
5 طوق قمری بر کمر زنار گردد سرو را در گلستانی که باشد قامت موزون تو
6 مانع بی تابی دریا نمی گردد گهر کی شود سنگ ملامت لنگر مجنون تو؟
7 چون عنانداری کند مجنون دل بی تاب را؟ می کند رقص روانی کوه در هامون تو
8 عالم مکار را مکر تو عاجز کرده است چون برآید صائب بیچاره با افسون تو؟
دیدگاهها **